برای نمونه در سال گذشته، حدود ۶۰ درصد ثبت نام کنندگان آزمون سراسری زن و ۴۰ درصد مرد هستند. علی رغم، ورود بیشتر زنان به دانشگاهها این آمار در سالهای بعدی کاهش پیدا میکند و زنان انگیزه خود را برای ورود به مقاطع بالاتر از دست میدهند. برای نمونه در آزمون کارشناسی ارشد سال گذشته، حدود ۵۱ درصد داوطلبان مرد و ۴۹ درصد زن هستند. در مقاطع بعدی حضور زنان از این هم کمتر میشود به نحوی که در آزمون دکترای سال گذشته، حدود ۵۷ درصد مرد و تنها ۴۳ درصد زن هستند. اما چه چیزی باعث میشود انگیزه زنان برای ادامه تحصیل به این میزان کاهش پیدا کند؟
ورود به مقاطع بالاتر تحصیلی به معنای به دست آوردن مزایای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیشتر برای هر کسی است؛ بنابراین عدم حضور زنان در مقاطع بالاتر به معنای محرومیت آنها از مزایای بیشتر هم است. نداشتن مدارک تحصیلی بالاتر، باعث میشود که زنان به مشاغل و موقعیتهای پایینتر رضایت دهند و همین به مسئله فقر زنانه دامن میزند. در بسیاری از موارد زنان حاضر هستند با حقوق کمتر در شغلهای سخت کار کنند. در عین حال، نبود فرصتهای برابر در آزمونهای استخدامی از دیگر عواملی است که به کاهش گرایش زنان به ادامه تحصیل ادامه میزند.
با استناد به شرایط مطرح شده، عدم گرایش زنان به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر آنها را نه تنها در حوزه فردی بلکه در حوزه جمعی نیز از شرایط برابر با مردان محروم میکند. نداشتن مدرک تحصیلی بالاتر به منزله کاهش نقش زنان در موقعیتهای حساس و تأثیرگذار است، مشاغلی که میتوانند در تصمیم گیریها نقش داشته باشند و نقش زنان را در جامعه پررنگتر بکنند.
تمام آنچه مطرح شد تنها بخشی از آسیبهای گرایش کمتر زنان به ادامه تحصیل است، این مسئله زوایای دیگری هم دارد که به شرایط پیشین دامن میزنند. در این بین زنانی که به مقاطع تحصیلی بالاتر قدم میگذارند، موقعیتی برابر با مردان ندارند. تعداد بسیار اندکی از فارغ التحصیلان زن در مقطع دکترا فرصت هیات علمی شدن پیدا میکنند. مردان شانس بیشتری برای جذب در هیات علمی دانشگاهها دارند و فرصتهایی که در اختیار آنها قرار میگیرد، چندین برابر زنان است.
نبود عدالت در تقسیم فرصتها و تبعیضهای زیادی که وجود دارند، در این مقطع بیشتر از مقاطع پیشین خود را نشان میدهند. شایستگیها و توانمندیهای زنان نادیده گرفته میشود و بسیاری از آنها بعد از اتمام دوره دکترا بیکار هستند و چه بسا مجبور میشوند در آزمونهای استخدامیای شرکت کنند که با مدرک کارشناسی هم میتوانستند این فرصت شغلی را به دست بیاورند. با این حساب گرفتن مدرک دکترا برای تعداد زیادی از زنان هیچ تغییری در سرنوشت آنها ایجاد نمیکند.
محرومیت زنان تحصیلکرده تنها به این سطح هم محدود نیست، نقش زنان در بسیاری از مشاغل مدیریتی در سیستم دانشگاهی و در بخشهای خصوصی و دولتی نادیده گرفته میشود. مگر چند نفر از رؤسای دانشگاهها زن هستند؟ چند نفر از مشاغل مدیریتی دانشگاه در ردههای پایینتر به زنان اختصاص مییابد؟
وقتی نقش زنان در مدیریت دانشگاهی که ۶۰ درصد ورودی آن زن هستند، تا به این حد پایین است، دیگر میتوان وضعیت سایر موقعیتهای سیاسی و اقتصادی را پیش بینی کرد. دختر دانشجویی که میبیند همتایانش با مدارک بالاتر تا به این حد نادیده گرفته میشوند، انگیزه اش را برای ادامه تحصیل از دست میدهد و به یک شغل با اندک حقوق با مدرک لیسانس رضایت میدهد.
زنان در جامعه ما انگیزهای برای مبارزه برای تحصیل بیشتر ندارند. بنابراین، مسئولان ما اگر میخواهند که انگیزه زنان را برای ادامه تحصیل همچنان قوی نگه دارند، باید نقش آنها را در مدیریت کشور پررنگ کنند و از قابلیتهای زنان تحصیلکرده بیشتر بهره گرفته شود. تلاش برای تحقق درخواستهایی که از مدتها پیش مطرح میشوند، اما محقق شدنی نیستند، حتی اگر در قد و قواره تقاضای انتخاب یک وزیر زن باشند و رئیس جمهور در دوران انتخاباتی برای محقق کردنش وعده داده باشد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر