۱۳۹۷ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

انقلاب اسلامی و خفقان زنان

زنان ایران حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و سهم آنان در تحولات جامعه از گذشته تا بحال بر هیچکس پوشیده نیست. وضعیت اجتماعی زنان ایران در ادوار مختلف دستخوش تغییرات و فراز و فرود های زیادی بوده است. تا جاییکه حتی در دوران قبل از اسلام و پادشاهی ساسانیان شاهد پادشاهی زنان نیز بوده ایم اما از سویی دیگر بعد از ورود اسلام به ایران رفته رفته شاهد تقلیل حقوق زنان و پایمال شدن و نادیده گرفته شدنشان بوده ایم. حضور اسلام نه تنها تضعیف حقوق زنان را در ایران رقم زده ک در منطقه هم شاهد تزلزل جایگاه زنان بوده ایم.
از کشورهای دیگر که بگذریم، میتوان گفت یکی از میراثی که اعراب پس از جنگ و غارت و تجاوز و کشتار در ایران، برایمان به یادگار گذاشتند همین نابرابری حقوق زن و مرد که متاثر از اسلام میباشد، بود.
در دوران قاجار زنان ناچار بودند که پذیرای سرنوشت خود بوده و در برابر آن سر تسلیم فرود آورند. به دختران، ساکت نشستن و تحرک کم، سوال نکردن و اطاعت از مردان حتی برادر کوچکتر از خودشان را می آموختند.
شاید بتوان گفت اولین بار زنان ایران در دوران مشروطه اولین جنبش یکپارچه را رقم زدند که در جهت حقوق برابر و استقلال کشور شکل گرفت. این جنبش کاملا خود جوش بود. در نتیجه این جنبش سیاسی فعالیت زنان بیشتر شد و با ایجاد انجمن ها و سازمان های خصوصی و مخفی، زنان در تظاهرات شرکت میکردند. هر چند سر انجام، بسیاری از حقوق آنان نادیده گرفته شد. تا جایی که حتی از حق رای نیز محروم بودند
.
زنان در انقلاب اسلامی نیز همواره بدنبال احقاق حقوق از دست رفته شان بوده و در مسیر انقلاب هم برای بدست آوردن خواسته هایشان دوش به دوش مردان به خیابانها آمده و تظاهرات میکردند. این در حالی بود که در دوران حکومت محمدرضا پهلوی فضای جامعه برای زنان نسبت به گذشته بازترشده بود و دختران و زنان تحصلکرده بوده و به دانشگاه میرفتند. اما چیزی از انقلاب نگذشته بود که دفتر روح الله خمینی تصمیم به لغو قانون حمایت خانواده و اجباری شدن حجاب اسلامی گرفت. خمینی در سخنرانی خود که در مدرسه رفاه بود به ادارات اعلام کرد که زنان کارمند باید با حجاب درمحل کار خود حاضر شوند و از روز بعد زنان بدون حجاب اجازه ورود به محل کارشان را نداشتند.
تعداد زیادی از زنان کارمند از رفتن به سر کار سر باز زدند و زنانی که کارمند وزارت امور خارجه بودند، بیرون وزارتخانه دست به تظاهرات زدند. هزاران زن در دانشگاه تهران تجمع کرده و شعار دادند. همچنین تعداد زیادی از دانش آموزان مدرسه‌های دخترانه به تظاهرات زنان در تهران پیوستند و علیه کسانی که به زنان بی حجاب حمله کرده بودند شعار میدادند و خواهان آزادی پوشش بودند. شاید بتوان گفت که تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری و لغو قانون حمایت از خانواده در اسفند ۵۷ در تهران، نطفه اولیه جنبش نوین زنان ایران در سال‌های پس از انقلاب بوده است. این جنبش نوپا نیز تا به امروز فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است.
حکومت ازهمان ابتدا تظاهرات زنان را در به سلطنت طلب ها نسبت داد و آن را رسانه ای کرد. چنین گزارشی معنایی جز دادن بهانه سرکوب به حکومت نمی داد. با این حال این خیزش، واکنش حسی زنان بود به وقایع و سخنانی که احساس می کردند زندگی آنها را بزودی دگرگون خواهد کرد. این خیزش ویژگی های یک جنبش اجتماعی را نداشت و بنابراین بعد از چند روز به خاموشی گرایید و با اینکه در ماههای بعد مقاومت هایی در ادارات گوناگون از سوی زنان ابراز شد با این حال تمامی این اعتراضات یکی پس از دیگری سرکوب شد.
بعد از این تظاهرات برخی شخصیت ها همچون، عباس امیر انتظام و سیمین دانشور و حتی سید محمود طالقانی اظهار نظر کردند.
سیمین دانشور رمان نویس و از جمله زنانی بود که تلویحا به اعمال حجاب اجباری اعتراض داشت. او نوشت که بعد از آباد کردن کشور و حل مسائل مهم اقتصادی و آزادی هاست که می توان به مسائل فرعی و فقهی مانند حجاب پرداخت و بدین شکل اعتراضش را نشان داد.
عباس امیرانتظام معاون وقت نخست وزیر نیز گفت که دولت بر عدم الزام خانم های کارمند و مراجعین به ادارات به روسری سر کردن تاکید دارد اما «نمایشگری و عریانی وجلفی» پذیرفته نیست.
با این وجود این دیدگاهها در حد اظهار نظر در مخالفت با حجاب اجباری باقی ماند و نهادهای حکومتی سیاست استفاده از مردم علیه مردم را برای کنترل بی حجاب ها بکار گرفتند تا زمینه برای اعلام رسمی ممنوعیت بی حجابی صادر شود.
از این زمان مجموعه ای از راهپیمایی های سازماندهی شده از سوی گروههای مذهبی را شاهد هستیم که حتی آگهی های تظاهرات را با زنانی در پوشش چادر منتشر می کنند.
در تیرماه ۵۸ روح الله خمینی با سخنان تندتری وارد ماجرای حجاب شد. او گفت: { اسلام نمی‌گذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را می‌کند! زنها لخت بروند آنجا، و بعد لخت بیایند توی شهرها! مثل کارهایی که در زمان طاغوت می‌شد. همچو کاری اگر بشود، پوستشان را مردم می‌کنند. مسلمانند مردم! نمی‌گذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توی دریا بریزند و به جان هم بیفتند.... مگر مازندرانیها می‌گذارند یا رشتیها می‌گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟}
این سخنان تهدید و خشونت علیه زنانی که حجاب را رعایت نمی کردند در خیابان ها بیشتر کرد.
در این شرایط اعلام شد که دختران از اول مهرماه ۵۸ حق ندارند بدون حجاب به مدرسه بروند. یک سال بعد در ۸ تیرماه ۵۹ نیز خمینی خواستار تصفیه ادارات از کسانی شد که مشغول فساد هستند.
در پی این سخنان ری شهری که رئیس دادگاه انقلاب ارتش بود طی ابلاغیه ای به تمام ادارات ارتش خواست که از ورود پرسنل زن بی حجاب به ادارات ارتش خودداری کنند.
در نهایت در تیرماه ۵۹، علی قدوسی دادستان کل انقلاب بود که با انتشار اطلاعیه ای بطور رسمی ورود زنان به ادارات را ممنوع اعلام کرد:‌ «بدین وسیله به تمام وزارتخانه ها و موسسات و ادارات تابعه شدیدا اخطار می شود چنانچه اثری از انچه مورد تاکید حضرت امام و خواست ملت ایران است دیده شود یا بانوی کارمندی بدون پوشش اسلامی در محل کار حضور یابد بلادرنگ حقوق و مزایای او قطع خواهد شد
از این زمان به بعد اخراج زنان بی حجاب از ادارات شروع شد و در برخی شهرها در بازارها تابلوهایی نصب کردند که ورود زنان بی حجاب به این مکان ها ممنوع است. بدین شکل قدم به قدم حضور زنان در جامعه ممنوع شد و خشونت های علیه زنان بی حجاب در جامعه افزایش یافت.
هنگامی که در ۱۷ تیرماه ۵۹ زنان مخالف حجاب اجباری تلاش کردند روبروی نخست وزیر تجمع کنند، گروهی از زنان موافق حجاب اجباری نیز در محل تجمع کرده بودند تا مانع حضور زنان بی حجاب شوند. در این تجمع که زنان مخالف حجاب اجباری لباسهای سیاه به تن کرده بودند با ممنوعیت و دستگیری مواجه شدند.
سید علی خامنه ای در تیرماه ۵۹ در واکنش به این تظاهرات گفت: «عده ای از خانمهای سیاهپوشی که ما نمی خواهیم به آنها زنهای هرزه بگوئیم ولی به آنها می‌گوئیم که شما دروغگو و ضدانقلاب هستید چون لباس سیاه علامت عزاداری آزادی را نشان می‌دهد می‌خواهید بگوئید در این مملکت آزادی نیست».
با آغاز جنگ عراق و ایران، در گفتمان سرکوب بی حجابان که با مفاهیم «سلطنت طلب» و «ضد انقلاب» کارش را آغاز کرده بود مفاهیمی شامل «حرمت خون شهدا» برجسته تر شد و عملا بعد از خرداد ماه ۶۰ حضور بی حجاب در جامعه هم برخورد رسمی و قانونی و هم برخورد مردم مذهبی را در پی داشت.
سرانجام در آبان ماه ۱۳۶۲ و بر اساس ماده ۱۰۲ قانون تعزیرات اعلام شد که زنانی که بدون حجاب شرعی در جامعه ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا ۷۴ ضربه شلاق حکوم می گردد.

پس از آن زنان با نوع پوشش خود در خیابان ها و مکان ها و معابر عمومی همواره تلاش کرده اند که نه تنها آزادی پوششان را تحقق بخشند که تلاش خود را برای بدست آوردن برابری جنسیتی و حقوق از دست رفته شان نمایند. در این میان نه تنها زنان که مردان زیادی که دیدگاه روشن تری داشتنه اند نیز در مسیر مبارزات جنسیتی ساعی بوده و تلاش کرده اند ، که این تلاش ها تا کنون باعث تسلیم شدن روز افزون سیاست های غلط رژیم جمهوری اسلامی در برابر مردم به خصوص زنان شده است.
امروزه میتوان گفت که اعتراض دختران انقلاب مرحله جدیدی در مبارزه زنان علیه حجاب اجباری و تبدیل مقاومت مدنی چهار دهه گذشته زنان به یک پیکار علنی و رودررو علیه همه مظاهر استبدادِ مذهبیِ ضدزنِ حاکم بر ایران است. جنبش زنان میدان انقلاب آتشفشان زنان در جمهوری اسلامی را به فوران در آورد.
حجاب اجباری به عنوان خط مقدم تعرض به حقوق زنان به تدریج از طریق قوانین ضد زنِ متاثر از شریعت و فقه قرون وسطائی اسلامی به یک آپارتاید جنیستی همه جانبه علیه زنان ایران مبدل شد. ازمنع حق تحصیل زنان دریک سلسله از رشته های تحصیلات عالی تا اِعمال محدودیت های اساسی درعرصه اشتغال آنان،ممنوعیت رفتن زنان به استادیوم های ورزشی و محدود ساختن دختران و زنان از ورزش که یکی از پایه های اساسی سلامت فیزیکی و روانی آن ها می باشد، کارشکنی در حوزه فرهنگی مثل ممنوعیت آوازخواندن زنان یا نواختن سازهای موسیقی درارکسترها، محروم ساختن زنان از حق حضانت فرزندان، قانونی کردن ازدواج کودکان و خشونت علیه زنان در خانواده طبق قوانین شرعی که موجب فرار هزاران دختر از خانه و پیوستن به کارتن خواب ها، اعتیاد یا تن فروشی شده است تنها بخشی از مظاهر ضدزن آپارتاید جنسیتی رژیم جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد. و امروزه شاهد مبارزه ای هستیم که دختران میدان انقلاب شروع کرده اند که بیشک اعلام جنگی است به همه مظاهر آپارتاید جنسیتی، هر چند این مبارزه رودررو با دفاع از حق آزادی پوشش شروع شده است.
شکل مبارزه دختران انقلاب یا نافرمانی مدنی اگر چه ادامه شکل مبارزه چهار دهه کنونی زنان در برابر حجاب اجباری یا جنبش بدحجابی است، اما مضمون آن بدون تردید علیه تحمیل جداسازی جنسیتی، حکومت دینی و استبداد حاکم است که ناقض آزادی های اساسی است. دستگیری حدود ده ها نفر از کسانی که روسری های خود را برای دفاع از آزادی پوشش به رنگ های مختلف به چوب بستند و از جمله زنی با چادر که به این جنبش پیوست و یا مردانی که روسری بر سر چوب بستند نشان از عدم تحمل حکومت میباشد.

به بیانی دیگر میتوان گفت : در ایران اگرچه خشونت علیه زنان قدمتی طولانی دارد، اما نزدیک به چهار دهه است که رژیم بنیادگرای جمهوری اسلامی با شلاقِ دین و زنجیرِ سنت و زندانِ حجاب، با گشت ارشاد و جوخه‌ی اعدام و حکم سنگسار، خشونتی به‌مراتب وحشیانه‌تر و گسترده‌تر برای کنترل زنان و بدن‌شان اعمال کرده است. حجابِ اجباری در جمهوری اسلامی، اعلام رسمی نابرابری جنسیتی و نماد فرودستی و تبعیت زن از مرد تحتِ نظام اسلامی است. قوانین خشونت زا و مجازات‌های قرون‌وسطایی اسلامی اعلام رسمیت یافتن سرکوب و تبعیض و خشونت بر زنان و پرچم ایدئولوژیکِ نظام اسلامی است که بر بدن زنان به اهتزاز در آمده است.
اگر در مدرسه و دانشگاه، کوچه و خیابان، محل کار و... نیروهای سرکوبگر این رژیم زنان را کنترل می‌کنند، در خانه همسر، پدر، برادر و فرزندِ پسر این کنترل را به عهده می‌گیرند. اگر زنان به خاطر تبعیت نکردن و گردن نگذاشتن به قوانین و کُدهای «حجاب اسلامی» در بازداشتگاه‌های جمهوری اسلامی به سر می‌برند، در خانه مردانی از خانواده نقش حاکم شرع را بر عهده می‌گیرند. اگر این رژیم زنان را به جرم عشق ورزیدن سنگسار می‌کند، در خانه مردانی هستند که برای حفظ «آبرو»، «غیرت» و «ناموس» حکم قتل آنان را صادر می‌کنند. اگر زنان در جامعه از کنترل و آزار مأمورین مواجب‌بگیرِ این نظام می‌گریزند، در اماکنِ عمومی از آزار جنسیتی روزمره‌ی بسیاری از ‌مردان، در هراسند. اگر اسیدپاشان برای کنترل زنان و بدن‌شان به «زنانِ بدحجاب» یورش می‌برند و بر صورت و بدن‌شان برای همه‌ی عمر مُهرِ این خشونت وحشیانه را حک می‌کنند، در خانه خشونتِ تحمل‌ناپذیرِ مردانی از خانواده زنان را وادار به خودسوزی می‌کند، اگر و اگرهای دیگر...
این همبستگی در بکار بردِ خشونت بر زنان که بین دستگاه دولتی ضد زن جمهوری اسلامی و مردان پوشیده در عقاید و ارزش‌های زن‌ستیز برقرارشده است، سه حلقه‌ی اصلی زنجیرِ به‌هم‌پیوسته‌ی خشونتِ دولتی، اجتماعی و خانگی علیه زنان در ایران را شکل داده است. حلقه‌ی اصلی این زنجیر، خشونت دولتی است که با اشاعه‌ی فرهنگِ پدر/مردسالارانه، آداب‌ورسوم عقب‌افتاده، ایدئولوژیِ ضد زن در جامعه و مجموعه‌ای از قوانین و سیاست‌های زن‌ستیز، شرایط را برای تشدید انواع و اقسام خشونت‌های اجتماعی و خانگی علیه زنان فراهم کرده است.
از زمان به روی کار آمدن رژیم زن‌ستیز جمهوری اسلامی، زنان نیز متقابلاً به اشکال گوناگون علیه خشونت‌های گسترده در زندان‌ها، زیر شکنجه‌های وحشیانه، در مخالفت باحجاب اجباری، در برابر تبعیضِ جنسیتی در مدارس و دانشگاه، در دادگاه‌های طلاق و حضانت و... به مقاومت و مبارزه‌ی خود ادامه داده‌اند.
خشونت بر جسم و روان هر زن، فریادی است بلند و فراخوانی است برای مبارزه گسترده مبنی بر این‌که دیگر تحمل این حجم از خشونت ممکن نیست. دیگر مبارزات و مقاومتِ پراکنده و جدا از همِ زنان جواب‌گو نیست؛ و ضرورتِ یک مبارزه‌ی متحد و گسترده بیش از هر زمان در مقابل‌ زنان سر بلند کرده است.

و درانتها باید گفت: زنان ایران هیچ گاه در برابر این قوانین زن ستیز ساکت ننشستند و از همان ابتدا با تظاهرات عظیمی که علیه حجاب اجباری به راه انداختند نشان دادند مبارزان مصمم و سر سخت علیه تبعیض جنسیتی و سرکوب برای تحمیل آن خواهند بود. در طی نزدیک به چهار دهه زنان از طریق "جنبش بد حجابی " یا نافرمانی مدنی در برابر حجاب اجباری، رژیم اسلامی را وادار به اعتراف کردند که علیرغم بکارگیری تمامی ارگانهای رنگارنگ سرکوب نظیر نیروی انتظامی، بسیج، گردان های نهی ازمنکر و... قادر نشده است حجاب اسلامی را به زنان ایران تحمیل کند.
آمارمقاومت زنان در برابر حجاب اجباری از طریق به اصطلاح بدحجابی نه به شکل منظم بلکه به صورت گاه و بیگاه از سوی مقامات انتظامی اعلام شده است که خود به مثابه "مشت نمونه خروار" می تواند گواهی بر مقاومت توده ای زنان علیه حجاب اجباری باشد.
به امید روزی که برابری جنسیتی و نژادی و مذهبی و رعایت حقوق انسانی بدور از تفاوت ها را در کشورمان ایران خودمان رقم بزنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خشونت خانگی؛ افزایش ۱۵ برابری همسرآزاری و ۸ برابری کودک آزاری در مشهد

رئیس اداره بهزیستی مشهد با اشاره به اینکه در چهار ماهه ایام شیوع کرونا، کوک آزاری نسبت به مدت مشابه سال قبل نزدیک به ۸ برابر افزایش داشته ...